فرشته ی مارک دار

من اینجا می نویسم تا یاد بگیرم چگونه بگویم

فرشته ی مارک دار

من اینجا می نویسم تا یاد بگیرم چگونه بگویم

اینم یه مدلشه

سلام

نمی دونم  از کجا باید شروع کرد این قصه رو از کجا از کی؟

اتفاقات پشت سر هم پشت سرهم به ترتیب اومدن و رفتن

جوری که نمی دونی کدوم را باید جمع و جور کنی به کدوم برسی به کدوم نرسی نزدیکان تو به طرز عجیبی زندگیشون زیر ورو می شه

و طبیعی اش اینه که تو هم تحت تاثیر قرار می گیری حالا جالبیش اینه که خود تو هم دنیات به هم ریخته و در حالی که کاملا سرگردونی دنبال یه جوابی. سیاه سیاه رنگ این روزاای زندگیه

بعد یهو سپیده میزنه از دور البته و تو می بینی که داره مدام روشن و روشن تر میشه. آسمون هنوز روشن نیست ولی میدونی که وعده ی خدا حقه خدا با صابران است و تو هنوز هم صابری